دریاچه اورمیه؛ مرگ تدریجی یک زیستبوم و خیانت به ۱۵ میلیون نفر
گون آیدین، دریاچه اورمیه، روزگاری بزرگترین دریاچه شور خاورمیانه، حالا به کویری نمکین تبدیل شده که نفسهای شهرهای اطرافش را تنگ کرده است. هر سال که میگذرد، امید مردم برای احیای این دریاچه کمتر میشود و در عوض، طوفانهای نمکی بیشتر و گستردهتر شهرهای اطراف را میبلعد. بر این اساس، فرایند توسعه پایدار و تحولات اکوسیستم استان با خطر جدی و خطرناکی مواجه خواهد بود که در صورت عدم چاره اندیشی اصولی، تبعات منفی بی شماری برای منطقه و حتی کشور به همراه خواهد داش

گون آیدین،خشک شدن دریاچه اورمیه فقط یک مسئله زیستمحیطی نیست؛ این یک فاجعه انسانی، اقتصادی و اجتماعی است که زندگی ۱۵ میلیون نفر را در شهرهایی مثل اورمیه، تبریز، مراغه، عجبشیر، بناب، ملکان، مهاباد، سلماس، سولدوز، شبستر، آذرشهر و میاندوآب به خطر انداخته است.
روزی میرسد که طوفانهای نمکی فقط بر سر روستاهای اطراف نمیبارند، بلکه خیابانهای اورمیه و تبریز را هم پوشاندهاند. مردم این شهرها روزبهروز بیشتر در معرض بیماریهای ریوی، چشمی و پوستی قرار میگیرند، اما مسئولان فقط وعده میدهند و هیچ اقدام عملی درخور انجام نمیدهند.
تصور کنید صبح از خواب بیدار میشوید و لایهای از غبار نمکی روی ماشین، پنجره خانه و حتی لباسهای داخل حیاط نشسته است. این فقط گرد و غبار معمولی نیست؛ ذرات ریز نمک، فلزات سنگین و مواد سمی هستند که از بستر خشکشده دریاچه بلند شده و همراه باد، نفس مردم را تنگ کرده است. آیا کسی از مسئولان تا به حال چند روز در این شرایط نفس کشیده است؟ آیا آنها میدانند مردم آذرشهر، مراغه و بناب هر روز با این کابوس دست و پنجه نرم میکنند؟
کشاورزی منطقه، که زمانی قطب تولید انگور، سیب، زردآلو و گردو بود، حالا زیر لایههای نمک مدفون شده است. زمینهای کشاورزی اطراف دریاچه، از قرهضیاءالدین گرفته تا عجبشیر، سال به سال شوری بیشتری پیدا میکنند و دیگر محصولی به بار نمیآورند. روستاییانی که نسلها از همین زمینها ارتزاق میکردند، مجبور شدهاند خانه و کاشانه خود را رها کنند و به حاشیه شهرهای بزرگ پناه ببرند. اما آیا اورمیه و تبریز توان پذیرش این سیل مهاجران را دارند؟
در تبریز، شهری که خودش به اندازه کافی با آلودگی هوا دستوپنجه نرم میکند، طوفانهای نمکی دریاچه ارومیه به یک بحران مضاعف تبدیل شده است. بیمارستانهای تبریز مملو از بیمارانی است که دچار حساسیتهای شدید تنفسی، آسم، سرفههای مداوم و بیماریهای چشمی شدهاند. کودکانی که هنوز ریههایشان بهدرستی شکل نگرفته، در این هوای آلوده نفس میکشند و آیندهای پر از مشکلات ریوی در انتظارشان است. چرا کسی پاسخگو نیست؟
در اورمیه، شهری که در چند قدمی دریاچه قرار دارد، وضعیت حتی بدتر است. مردم اورمیه تا چند سال پیش، به نسیمهای خنکی که از دریاچه میوزید عادت داشتند، اما حالا بادهای شور و مسموم سهم آنها شده است. این بادها، نمک را روی باغها و زمینهای کشاورزی میپاشند و حتی اگر آبی برای کشاورزی باشد، این شوری خاک دیگر اجازه رشد محصولات را نمیدهد.
بزرگترین خیانت در حق مردم این منطقه، مدیریت نادرست منابع آبی، سدسازیهای بیرویه و پروژههای انتقال آب شکستخورده است. رودخانههایی مثل زرینهرود، سیمینهرود، گدار چای، باراندوز چای شلالهسی و شهرچای که روزی دریاچه را تغذیه میکردند، حالا یا خشک شدهاند یا مسیرشان به سمت مصارف صنعتی و کشاورزی تغییر کرده است.
حتی در سالهایی که بارشها خوب بوده، باز هم حجم آب ورودی به دریاچه بهشدت کمتر از حد نیاز آن بوده است. طرحهای احیای دریاچه یکی پس از دیگری اجرا میشوند، اما نتیجه آنها برای مردم قابل لمس نیست. هزینههای میلیاردی، جلسات بیپایان، پروژههای ناکارآمد، اما در نهایت، دریاچه همچنان خشکتر از قبل! مردم دیگر به وعدهها اعتماد ندارند، چون تا امروز، هیچ اقدام جدی و موثری که اثرش را در زندگی روزمرهشان ببینند، انجام نشده است. حال یا باید اقدامی فوری و جدی برای احیای دریاچه انجام شود، یا شمالغرب ایران به یک بیابان وسیع تبدیل خواهد شد.
دریاچه اورمیه، فقط یک پهنه آبی نبود؛ هویت، اقتصاد، سلامت و زیستبوم یک منطقه وسیع به آن وابسته بود. با نابودی این دریاچه، ما فقط یک محیط طبیعی را از دست ندادهایم، بلکه زندگی میلیونها نفر را به خطر انداختهایم. اگر امروز برای دریاچه اورمیه کاری نکنیم، فردا خیلی دیر خواهد بود. فردایی که در آن، نه از این دریاچه اثری خواهد بود، نه از کشاورزی، نه از زندگی سالم، و نه از امید!
نویسنده: دکتر علی محمدیپور، عضو انجمن آموزش محیط زیست و توسعه پایدار ایران